Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (5320 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Bahnhofs-Übersichtsplan {m} U برنامه کلی ایستگاه [قطار]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Haltestelle {f} ایستگاه
Bahnhof {m} ایستگاه قطار
U-Bahnhof {m} [Untergrundbahnhof] U ایستگاه مترو
U-Bahn Station {f} U ایستگاه مترو
Richtung {f} U ایستگاه آخر
Busbahnhof {m} U ایستگاه اتوبوس
Endstation {f} آخرین ایستگاه
Autohof {m} U ایستگاه کامیون
Bahnhof {m} ایستگاه مترو
Autobushaltestelle {f} U ایستگاه اتوبوس
Bushaltestelle {f} ایستگاه اتوبوس
Polizeirevier {n} U ایستگاه کلانتری
Polizeiwache {f} U ایستگاه کلانتری
Endstation {f} U ایستگاه آخر
Endhaltestelle {f} U ایستگاه آخر
Funkstation {f} U ایستگاه رادیو
Feuerwache {f} U ایستگاه آتش نشانی
Eisenbahnstation {f} U ایستگاه راه آهن
Bodenstation {f} U ایستگاه زمین [هواپیما]
Flottenstation {f} U ایستگاه نیروی دریایی
Bahnhof {m} ایستگاه راه آهن
Bahnsteig {m} U سکو [ایستگاه قطار]
Bahnhofshalle {f} U تالار ایستگاه راه آهن
Bahnhofsvorsteher {m} U رییس ایستگاه راه آهن
Internationale Raumstation {f} U ایستگاه فضایی بین المللی
Weltraumstation {f} U ایستگاه فضایی [ستاره شناسی]
Hält nicht überall. U [قطار] هر ایستگاه نمی ایستد.
Eisenbahnknotenpunkt {m} U ایستگاه تقاطع راه آهن
Bahnhofswirtschaft {f} U رستوران ایستگاه راه آهن
Raumstation {f} ایستگاه فضایی [ستاره شناسی]
Bahnsteig {m} U سکوی ایستگاه راه آهن
Elektroladepunkt {m} U ایستگاه بارگیری خودروی الکتریکی
Hauptbahnhof {m} ایستگاه مرکزی راه آهن
Welche Haltestelle für Lankwitz? U کدام ایستگاه [اتوبوس] به لانکویتس می رود؟
Hält dieser Zug am Halensee? U این قطار در [ایستگاه ] هالنز می ایستد؟
Perron {m} U سکوی ایستگاه راه آهن [در سوئیس]
Elektroladestelle {f} U ایستگاه [جایگاه] بارگیری خودروی الکتریکی
Setzen Sie mich vor dem Bahnhof ab! U من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
Zentraler Omnibusbahnhof [ZOB] U مرکز ایستگاه اتوبوس و وسیله نقلیه عمومی
Sag mir Bescheid, um welche Zeit du kommst und ich hole dich von der Endstation ab. U به من بگو کی میرسی و من با تو در ایستگاه آخری ملاقات میکنم.
Endstation. Alle aussteigen. U آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
Sparpreis {m} U بلیط ارزان [آگهی در ایستگاه قطار یا وبگاه راه آهن]
Welcher Halt für Brandenburger Tor? U کدام ایستگاه مترو [پیاده بشوم ] برای دروازه براندنبورگ؟
geteilt U تقسیم شده [نشان می دهد کدام ایستگاه قطار جدا میشود]
Revier {n} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Polizeirevier {n} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Dienstbezirk {m} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Anschlag {m} U راهروی معدن [ایستگاه معدن]
Plan {m} U برنامه
Entwurf {m} U برنامه
Fernsehsendung {f} U برنامه تلویزیون
Bebauungsplan {m} U برنامه آبادانی
Fernsehprogramm {n} U برنامه تلویزیون
Bauprogramm {n} U برنامه ساختمان
Arbeitsprogramm {n} U برنامه کار
Einleitung {f} U افتتاح [برنامه]
Vorhaben {n} U برنامه [پروژه]
Flugplan {m} U برنامه پرواز
Pläne schmieden U برنامه ریختن
Darbietung {f} U برنامه هنری
Festprogramm {n} U برنامه جشن
Direktübertragung {f} U پخش زنده [برنامه]
Hilfsprogramm {n} U برنامه کمک [اقتصادی ]
Antrag {m} U پیشنهاد [برنامه ای یا طرحی]
ein Reformprogramm anstoßen U بر انگیختن برنامه اصلاحات
in Aussicht U مورد انتظار [در برنامه ]
Busplan {m} U برنامه زمانی اتوبوس
Einlage {f} U برنامه اضافی [در نمایش]
Schichtplan {m} U برنامه زمان کاری
Schichtplan {m} U برنامه نوبت کاری
Schichtplan {m} U برنامه شیفت کاری
ein ehrgeiziges Programm U برنامه بلند پروازی
Agent {m} U مدیر برنامه [هنری]
planen U برنامه ریزی کردن
Was hast du heute vor? U برنامه امروزت چیه؟
Programmunterbrechung {f} U قطع برنامه [رایانه شناسی]
Fahrplan {m} U برنامه حرکت [وسیله نقلیه]
torpedieren U خراب کردن [برنامه یا نقشه]
planmäßige Ankunftszeit U تاریخ طبق برنامه رسید
Fahrplan {m} U برنامه حرکت [وسایل نقلیه]
Ausgabe {f} [eines Programms] U محصول [برنامه ای] [رایانه شناسی]
Ausgabe {f} [eines Programms] U بازده [برنامه ای] [رایانه شناسی]
Ausgabe {f} [eines Programms] U تولید [برنامه ای] [رایانه شناسی]
Hilfsprogramm {n} U برنامه کمک [رایانه شناسی ]
Hast du morgen etwas vor? U برای فردا برنامه ای داری؟
Punkt {m} der Tagesordnung U اصل مطلب فهرست برنامه
etwas [Akkusativ] über den Haufen werfen U چیزی را خراب کردن [برنامه یا نقشه]
etwas [Akkusativ] zu Fall bringen U چیزی را خراب کردن [برنامه یا نقشه]
etwas [Akkusativ] torpedieren U چیزی را خراب کردن [برنامه یا نقشه]
als etwas gedacht sein [Vorhaben, Absicht] U قصد چیزی را داشتن [هدف برنامه]
etwas [Akkusativ] aushebeln U چیزی را خراب کردن [برنامه یا نقشه]
Der Plan ist schließlich gelungen. U برنامه عاقبت با موفقیت به نتیجه رسید.
Absage {f} U اعلام ختم برنامه [رادیو،تلویزیون]
aus der Kernenergie aussteigen U برنامه انرژی هسته ای را نکول کردن
ungeplanter Ausfall U قطع بدون برنامه ریزی قبلی
Plansoll {n} U هدف [تولید] برنامه ریزی شده شرکتی
einen Zeitplan für etwas [Akkusativ] aufstellen U برنامه کار برای چیزی را آماده کردن
etwas auf die Beine stellen U چیزی [برنامه ای یا جشنی یا فعالیتی] را شروع کردن
einschlafen U [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
[vorübergehend] nicht funktionieren [Computer, Programm ...] U [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
Abonnementvorstellung {f} U برنامه هنری با بلیت تخفیف دار [برای مشترکان]
Hier ist der Wartungsplan zum Durchsehen [zur Durchsicht] . U این برنامه تعمیر و نگهداری برای مرور شمااست.
umprogrammieren U دوباره برنامه ریزی [جدید] کردن [رایانه شناسی]
die Folgen der Straßenbauvorhaben für die Umwelt U پیامدهای منفی محیط زیست سبب از برنامه راه سازی
die Weichen für etwas [Akkusativ] stellen U برنامه کار برای چیزی را آماده کردن [اصطلاح مجازی]
Beim Realitätsbezug bekommt die Sendung null von zehn Punkten von mir. U این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز از من صفر می گیرد.
Die Pläne für den Damm werden von Umweltschützern abgelehnt. U برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است.
Konzept {n} [für etwas] U نقشه پیش ساخته [طرح اولیه] [برنامه کار] [برای چیزی ]
Vorlage {f} U نقشه پیش ساخته [طرح اولیه] [برنامه کار] [برای چیزی ]
Entwurf {m} U نقشه پیش ساخته [طرح اولیه] [برنامه کار] [برای چیزی ]
alles über den Haufen werfen <idiom> U مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی [اصطلاح مجازی]
Wir hatten vor, quer durch die USA zu reisen, aber unsere Eltern ließen es nicht zu. U ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
die Tagesordnung aufstellen [festsetzen] U برنامه کار را آماده کردن [تهیه کردن]
Schalten Sie morgen wieder ein, wenn wir uns ansehen, worauf man bei einem Fahrradcomputer achten muss. U کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
Recent search history Forum search
1Schichtplan
2übertragen
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com